محل تبلیغات شما

hallelujah



سلام

شما در حال حاضر دارید بی حال و حس ترین پستی که تا الان نوشتم رو میخونید.

هیچ تابستونی به اندازه این تابستون از خودم متنفر نبودم.نمره هام از همه سال ها بهتر شدباید بگم ک ترم دوم 20 شدماما

میدونین.تازه فهمیدم ک من ب این راحتیا نمیتونم عاشق شم.سعیمو کردماما ی جوری منصرف میشمیا منصرفم میکنناینکه تصمیم گرفتم آزاد باشم و راحت

این اولین باره که انقدر دلم میخواست درس میخوندم تو تابستونهیچ کاری ندارم بکنم

همشورزشپیاده رویکلاس زبانبیرون با دوستالپ تاپ

هیچی هیچی هیچی

ن تری دی مکس رو ادامه میدم نه کتاب میخونم نه هیچ کاری ک واقعن دلم میخواد رو میکنم

اتاقمو یک هفته اس مرتب نکردمصبحا ساعت دوازده بیدار میشمو شدم اونی م هیچوقت نباید میشدم

دلم یدونه فیلم انگیزشی خوب میخواد ک مجابم کنه به کارام برسم!

دلم چیپس و ماست موسیر میخواد ک الان فقط ماست موسیرشو دارم و چیپسشو ندارم.

دلم میخواد خدا بزنه پس کله ام

دلم میخواد یه محدوده ای واسه بودن با رفیقام مشخص کنممثلا 4 روز در هفتهاونم فقط صبح تا ظهر و شب رو با خونواده ام بگذرونم.اما مطمئنم اگه ب رفیقام بگم صبح فقط میاممیگن اووو صبح گرمهما خوابیم و این حرفا

دلم میخواد ی کار پیدا کنم.دلم میخواد کار کنم و از این بی نظمی در بیام.

دلم میخواد کلاس زبان نرم

همین الان هم برنامه ریختم فردا صبح با رفیقام بریم صبحانه جنگل :)))

و نمیدونم دیگه


 از الان منتظر تابستونمدوس دارم بترممیدونم نمیشه ولیامید ک دارم

میخوام اتاقمو رنگ کنمیه دیوارشو پر عکس کنم.

کلاس طراحی برمکتاب بیشتر بخونم

تری دی مکس رو تموم کنممایا رو شروع کنم

تنیس رو ادامه بدمی ساز یاد بگیرم

با دوستام ول بچرخمبلند بخندمموهامو کوتاه کنمخرید کنمبپرمبرقصمببشتر برم جنگل

مسافرت برممهمون دعوت کنمبخوابمنخوابم.فیلم ببینم

و برای سال بعد اماده شممدرسه سال بعدمو هفته پیش رفتم دیدمشبیه هاگوارتز بود

 4 ، 5 طبقه بودهر طبقه کارکنان و معاون مخصوص داشتبچه هاش با شلوار کردی و گوشی و هندزفریو دماغ عملی و پیرسینگ میگشتنپنجره های طبقه پنجمش خوره سیگار بودحیف که نمیشه

ولی نزدیکش کافه ی مورد علاقمه که میخوام برنامه ریزی کنم با یعضی دوستام که اونا ممیرن هنرستان بعضی روزا بعد مدرسه بریم اونجااصن مخالف اینجا بودخیلی خوب بود

خلاصه که چشم انتظارشمشدیید


امروز بعد از ظهر که میخواستم برم کادو تولد حنانه رو بگیرم کسی نیومد

تنها رفتمخوش گذشتهمچین ادم بدی هم نیستماما هیچ کودک کاری جلومو نگرفت که ازش ادامس موزی و باطری بخرم.هیچ پسر بهم تیکه ننداختانگار اونا فهمیده بودن که امروز روزی نیست که بخوان به من تیکه بندازن.قیافم شبیه اونایی نبود که دلشون میخواست بهشون تیکه بندازن.

اروم اروم قدم زدمکسی نبود که منو به عجله بندازههر جا دلم میخواست وایمیستادم.

عمییییق نفس میکشیدم.تو پاساژ های گرون شهر گشت میزدم.واسه خودم دونات خریدمواسه خودم پیکسل خریدمتل خریدمخیلی به خودم محل دادم.

کیف داد

تو این مدت که نبودم حدود بیش از 600 تا تست برای رغبت و توانایی که مربوط میشه به هدایت تحصیلی رو زدمفرم اولویت بندی رشته ها رو پر کردممامانم فرم اولویت بندی والدین برای رشته ها رو پر کرد.

تقریبا از الان دیگه یه جسارت میخواد پشت معلم علوم واستی اداشو دربیاری و کل کلاس بخندنکه من دارم

یکی از چیزای خوشحال کننده کادوی داداشمهدی وی دی اموزشی برنامه مایا(برنامه پر کاربرد انیمیشن)

دوشنبه قراره با قطار ببرنمون اینچه برونیه بازاچه داره و دقیقا نمیدونمولی چیز خاصی نداره

پ.ن:اون دوست مهد کودکم بود گفتم پیداش کردم میخوام بهش پیام بدمدادماتفاقا استقبال کرد :) . دوباره دوستیممث همون قدیما

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها